کودک من دنیای من

بازی با انگشتای کوچولوت

تازگیها خیلی به انگشتای کوچولوت نگاه میکنی و تکونشون میدی هر کی بهت دست میزنه من با شوخی میگم مزاحم دخملم نشید داره ذکر میگه صبح زود که اومدیم سر کار خیلی هوا سرد بود حسابی پوشونده بودمت و شما هم راحت خوابیده بودی الهی فدای خوابیدنت بشم من گلم ...
30 دی 1394

اولین سینما رفتن دخملم تو سه ماهگی

عشق مامان تو هفته یک تعطیلی یک روزه داشتیم با بابا جون تصمصم گرفتیم سه نفری خوش بگذرونیم تا ظهر هر سه مون حسابی خوابیدیم بعد پا شدیم صبحانه و یکم خونه داری و نهار پختن و خلاصه حسابی برای خودمون مشغول بودیم و شیفتی هم با دخمل نازم بازی میکردیم چون شما دوست نداری رو تختت تنها باشی و همش دوست داری باهات بازی کنیم چند تا کلمه کوتاه مثل آقا آقو مام خلاصه خیلی خوشحالیم که تو اومدی پیشمون مامان جون عصر روز تعطیل لباس خوشگل تنت کردیم رفتیم از دفتر کالسکه شما رو برداشتیم و با هم رفتیم بازار خیلی خوش گذشت اصلا اذیت نکردی چون همش خواب بودی دو شب بعدش شب جمعه بود باز شما رو برداشتیم رفتیم حرم اونجا یکم شیطونی کردی ولی بازم خوش گذشت شب بعدش یعنی جمعه شب...
26 دی 1394

7/10/94 سه ماهگی دختر نازم

دختر قشنگ و نازم 7/10/94 شدی سه ماهه ماشا الله حسابی شیطون بلا شدی یکم از دستات استفاده میکنی یکم به سمت مقابل دراز میکنی و بیشتر دست چپت رو به طور ارادی تو دهنت میکنی علاقه خیلی زیادی به لوستر و چیزهای براق پیدا کردی مثلا گوشواره هام رو خیلی دوست داری و وقتی گریه میکنی بابا شما رو میبره زیر لوستر خونه و فورا ساکت میشی علاقه عجیبی به نور و روشنایی داری شب تولد حضرت محمد بابائی من و شما رو برد حرم امام رضا شما خواب بودی رفتیم یک جای نسبتا خلوت که شما باآرامش بخوابی و خودت بیدار بشی بعد از چند دقیقه ای که تو پتوی خودت خواب بودی چشمای نازت رو باز کردی من و بابائی همه حواسمون به شما بود که ببینیم عکس العملت بعد از دیدن این همه نور و زیبائی حرم چ...
9 دی 1394
1